روژانروژان، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 15 روز سن داره

نگاره روژان

روز زن و مادر

روز زن و مادر امسال توی مدرسه حال و هوای دیگه ایی داشت. خب بالاخره بزرگتر شده بودی و خب برات مهم تر بود این قضیه. اومدی گفتی شنبه باید حتما بیای مدرسه مون مدیرمون کاریت داره. منم مثلا بی خبر شنبه صبح ساعت 9اومدم مدرسه تون . وقتی دیدی اومدم کلی خوشحال شدی و پریدی بغلم.بعد دیگه کم کم مامانای دیگه هم اومدن و مراسم شروع شد.اولش شماها توی کلاس بودین.اخر مراسم همه اومدین و با خوندن دوتا شعر برای ماماناتون ، یه گلدون گل به همراه یه نقاشی هدیه روز مادر بهمون دادین. ممنونم عزیز دلم.قطعا تو بهترین هدیه خداوند در طول زندگیم هستی و من به وجودت افتخار میکنم. ...
15 فروردين 1399

دورهمی با برو بچه های گلبرگ و خاله مینا

خیلی وقت بود که میخواستی خاله مینا رو ببینی و با بچه های مهد گبلرگ بری کاشان مال به روز تصمیم گرفتم که با خاله مینا هماهنگ کنم که مامان بچه های کلاسشون اوکی بشیم و بچه ها رو سوپرایز کنیم.یه گروه زدم و یکی یکی مامانارو اضافه کردمو و یک شب چهارشنبه رفتیم کاشان مال.روژان عزیزم نو که اصلا نمیدونستی و فقط بهت گفتم که میخوام ببرمت بازی کنی کاشان مال. وقتی رفتیم اونجا و بچه ها رو دیدی و خاله مینا به حدی احساساتی شدی و خاله مینا رو بغل کردی و گریه کردی که نگو. عزز دل من که اینقدر مهربونی و دل پاک. بعد من یه سوپرایز ویژه هم برات داشتم و اون پیزی نبود جز آرماااااااااااااااان. ...
15 فروردين 1399

شب یلدا و اتلیه

شب یلدا بود و چون وسط هفته بود نه جایی رفتیم و نه دل اینو داشتم که توی خونه بچینم. اما وقتی دختر توی خونه باشه دیگه این حرفا نیست.🤭😂 روژان خانم زنگ زدن به باباییه همیشه در صحنه که "بابایی میشه یکم خرمالو و انار بگیری و هندوانه!!!! اخه شب قبلش از تهران اومده بودیم و خسته بودیم چون در مسیر برگشت همه نیاسر خونه باغ عمه مهران بودند.ما هم اونجا رفتیم و به نوعی شب یلدا رو یه شب قبلش دورهم برگذار کردیم. با این حال بلند شدم و به خاطر اینکه دیدم اشتیاق داری رفتم تا کمی بساط شب یلدا رو جور کنم . اخه بابایی ساعت 7 به بعد میومد و دیگه دیر میشد اگر میخواست بره خرید کنه. رفتم شیرینی و هندوانه و خرمالو و پفک و ... گرفتم.البته بعدا دیدم باب...
15 فروردين 1399
1